وسیله ای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود می چرخد مثلاً چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل، هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی مثلاً چرخ خیاطی، چرخ پنبه ریسی، چرخ نخ ریسی، هر نوع وسیلۀ کوچک چرخ دار جهت حمل بار، دوچرخه، بن مضارع چرخیدن، گردش چیزی یا کسی به گرد خود یا بر گرد چیز دیگر، دور، دوران، گردش، در ورزش در ورزش باستانی، حرکتی در گود زورخانه که با دست های باز، گرد خود می چرخند، کنایه از آسمان، فلک، گردون، برای مثال ز خورشید بر چرخ تابنده تر / ز جان سخن گوی پاینده تر (فردوسی - ۸/۲۴۸) ، کنایه از روزگار، عصر، زمانه، برای مثال تو ای دانشی چند نالی ز چرخ / که ایزد بدی دادت از چرخ برخ ی چو از تو بود کژّی و بی رهی / گناه از چه بر چرخ گردان نهی (اسدی - ۳۶۸) ، کمان، نوعی منجنیق، مخصوص انداختن تیر، برای مثال خدنگی دگر باره با چارپر / به چرخ اندرون راند و بگشاد بر (فردوسی - ۲/۲۹۳ حاشیه) ، گریبان، یقۀ پیراهن که گرد بریده شود، دور دامن، نوعی پیراهن، برای مثال قبای چرخ زربفت و مرصع / ستام و زین زرین و ملمع (امیرخسرو - مجمع الفرس - چرخ) ، در موسیقی دف، دایره، برای مثال جز من و ساقی بنماند کسی / چون کند آن چرخ ترنگاترنگ (مولوی - لغت نامه - چرخ)
چرغ، پرنده ای شکاری شبیه باز به اندازۀ کلاغ خاکستری رنگ با لکه های سیاه و سفید چرخ آب کشی: چرخ چاه، نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه چرخ آبگون: کنایه از آسمان چرخ آبنوس: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال یکی گوی در خم چوگان فکند / بدانسانش زی چرخ گردان فکند – که گوی از شدن سوی چرخ آبنوس / به رفتن لب ماه را داد بوس (اسدی - لغت نامه - چرخ آبنوس) چرخ اثیر: کنایه از فلک نهم یا کرۀ آتش چرخ اخضر: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال به دانش گرای ای برادر که دانش / تو را برگذارد ازاین چرخ اخضر (ناصرخسرو - ۳۰۷) چرخ اطلس: کنایه از فلک الافلاک، فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، فلک المحیط، عرش چرخ اکبر: کنایه از فلک الافلاک، فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، فلک المحیط، عرش چرخ برین: کنایه از فلک الافلاک، فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، فلک المحیط، عرش چرخ بلند: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چرخ چاه: نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه چرخ چنبری: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چرخ خضرا: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چرخ خوردن: چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن چرخ دادن: چرخاندن، گردش دادن، گرداندن چرخ دوار: کچرخ آبگون، کنایه از آسمان چرخ دولاب: چرخ چاه، نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه چرخ دولابی: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال فغان زاین چرخ دولابی که هر روز / به چاهی افکند ماهی دل افروز (جامی۵ - ۸۷) چرخ روان: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال چنین است آیین چرخ روان / توانا به هر کار و ما ناتوان (فردوسی - ۸/۳۹۶) چرخ زدن: چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن: هست به پیرامنش طوف کنان آسمان / آری بر گرد قطب چرخ زند آسیا (خاقانی - ۴۱)، سماع کردن چرخ فلک: نوعی وسیلۀ تفریح برای کودکان به صورت دستگاه گردنده با نشیمنگاه هایی که در هوا می چرخد، نوعی آتش بازی که فشفشه ها را بر گرد چرخ سبک چوبی نصب می کنند و پس از آتش گرفتن دور خودش می چرخد، چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک (حافظ - ۶۰۶) چرخ کبود: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال بدان را بد آید ز چرخ کبود / به نیکان همه نیکی آید فرود (نظامی۶ - ۱۰۹۱) چرخ گردان: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال هم این چرخ گردان بر او بگذرد / چنین داندآن کس که دارد خرد (فردوسی - ۵/۵۴۹) چرخ مقوس: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال چرخ مقوس هدف آه توست / چنبر دلوش رسن چاه توست (نظامی۱ - ۱۳) چرخ مینا: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چرخ ناری: کرۀ اثیر و عنصر آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد چرخ نیلوفری: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مثال درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را (ناصرخسرو - ۱۴۲) وسیله ای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود می چرخد مثلاً چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل، هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی مثلاً چرخ خیاطی، چرخ پنبه ریسی، چرخ نخ ریسی، هر نوع وسیلۀ کوچک چرخ دار جهت حمل بار، دوچرخه، بن مضارعِ چرخیدن، گردش چیزی یا کسی به گرد خود یا بر گرد چیز دیگر، دور، دَوَران، گردش، در ورزش در ورزش باستانی، حرکتی در گود زورخانه که با دست های باز، گرد خود می چرخند، کنایه از آسمان، فلک، گردون، برای مِثال ز خورشید بر چرخ تابنده تر / ز جان سخن گوی پاینده تر (فردوسی - ۸/۲۴۸) ، کنایه از روزگار، عصر، زمانه، برای مِثال تو ای دانشی چند نالی ز چرخ / که ایزد بدی دادت از چرخ برخ ی چو از تو بُوَد کژّی و بی رهی / گناه از چه بر چرخ گردان نهی (اسدی - ۳۶۸) ، کمان، نوعی منجنیق، مخصوص انداختن تیر، برای مِثال خدنگی دگر باره با چارپر / به چرخ اندرون راند و بگشاد بر (فردوسی - ۲/۲۹۳ حاشیه) ، گریبان، یقۀ پیراهن که گرد بریده شود، دور دامن، نوعی پیراهن، برای مِثال قبای چرخ زربفت و مرصع / ستام و زین زرین و ملمع (امیرخسرو - مجمع الفرس - چرخ) ، در موسیقی دف، دایره، برای مِثال جز من و ساقی بنماند کسی / چون کند آن چرخ ترنگاترنگ (مولوی - لغت نامه - چرخ)
چَرغ، پرنده ای شکاری شبیه باز به اندازۀ کلاغ خاکستری رنگ با لکه های سیاه و سفید چَرخِ آب کشی: چرخ چاه، نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه چَرخِ آبگون: کنایه از آسمان چَرخ آبنوس: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال یکی گوی در خم چوگان فکند / بدانسانش زی چرخ گردان فکند – که گوی از شدن سوی چرخ آبنوس / به رفتن لب ماه را داد بوس (اسدی - لغت نامه - چرخ آبنوس) چَرخ اثیر: کنایه از فلک نهم یا کرۀ آتش چَرخ اخضر: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال به دانش گرای ای برادر که دانش / تو را برگذارد ازاین چرخ اخضر (ناصرخسرو - ۳۰۷) چَرخ اطلس: کنایه از فلک الافلاک، فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، فلک المحیط، عرش چَرخ اکبر: کنایه از فلک الافلاک، فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، فلک المحیط، عرش چَرخ برین: کنایه از فلک الافلاک، فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، فلک المحیط، عرش چَرخ بلند: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چَرخ چاه: نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه چَرخ چنبری: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چَرخ خضرا: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چَرخ خوردن: چرخیدن، گشتن، گردش، بر گِرد خود یا چیزی گشتن چَرخ دادن: چرخاندن، گردش دادن، گرداندن چَرخ دوار: کچرخ آبگون، کنایه از آسمان چَرخ دولاب: چرخ چاه، نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه چَرخ دولابی: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال فغان زاین چرخ دولابی که هر روز / به چاهی افکند ماهی دل افروز (جامی۵ - ۸۷) چَرخ روان: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال چنین است آیین چرخ روان / توانا به هر کار و ما ناتوان (فردوسی - ۸/۳۹۶) چَرخ زدن: چرخیدن، گشتن، گردش، بر گِرد خود یا چیزی گشتن: هست به پیرامنش طوف کنان آسمان / آری بر گرد قطب چرخ زند آسیا (خاقانی - ۴۱)، سماع کردن چَرخ فلک: نوعی وسیلۀ تفریح برای کودکان به صورت دستگاه گردنده با نشیمنگاه هایی که در هوا می چرخد، نوعی آتش بازی که فشفشه ها را بر گرد چرخ سبک چوبی نصب می کنند و پس از آتش گرفتن دور خودش می چرخد، چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک (حافظ - ۶۰۶) چَرخ کبود: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال بدان را بد آید ز چرخ کبود / به نیکان همه نیکی آید فرود (نظامی۶ - ۱۰۹۱) چَرخ گردان: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال هم این چرخ گردان بر او بگذرد / چنین داندآن کس که دارد خرد (فردوسی - ۵/۵۴۹) چَرخ مقوس: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال چرخ مقوس هدف آه توست / چنبر دلوش رسن چاه توست (نظامی۱ - ۱۳) چَرخ مینا: چرخ آبگون، کنایه از آسمان چَرخ ناری: کرۀ اثیر و عنصر آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد چَرخ نیلوفری: چرخ آبگون، کنایه از آسمان برای مِثال درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را (ناصرخسرو - ۱۴۲)