جدول جو
جدول جو

معنی چاهخو

چاهخو
مقنّی، آنکه کاریز حفر می کند، چاه کن، آنکه قنات را لای روبی می کند
تصویری از چاهخو
تصویر چاهخو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چاهخو

چاهخو

چاهخو
کسی که پیشه اش کندن چاه یا لاروبی کاریز یا تنقیه مستراح است منی چاهکن. توضیح این کلمه را نباید با (چاهجو) که آن نیزبهمین معنی است خلط کرد. در مشهد مقنی های دوره گرد را (چخو) گویند
فرهنگ لغت هوشیار

چاهخو

چاهخو
چاخو، کسی که پیشه اش کندن چاه یا لاروبی کاریز یا تنقیه مستراح است، مقنی، چاه کن
چاهخو
فرهنگ فارسی معین

چاهجو

چاهجو
چاه کن، مقنی: (چاهجویی ز سر زلف کژت راست کنم مگرآرم دل از آن چاه زنخدان بر سر) (سپاهانی) توضیح این کلمه با (چاهخو) هم معنی است، چاه یوز
چاهجو
فرهنگ لغت هوشیار

چاه خو

چاه خو
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 54 هزارگزی شمال باختری خوسف واقع شده، جلگه و گرمسیر است و 24 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 84 هزارگزی باختر درح واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و13 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

چاهجو

چاهجو
قلابی باشد که بدان چیزی که بچاه افتد برآرند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، قلابی که بدان چیزی که در چاه افتد بیرون میاورند (فرهنگ نظام)، بمعنی چاهیوز است، (برهان) (آنندراج)، چاهیوز نیز گویند، (ناظم الاطباء) :
چاهجوئی ز سر زلف کژت راست کنم
مگر آرم دل از آن چاه زنخدان بر سر،
(شرفنامه منیری)،
،
چاه کن را نیز گویند، (برهان) (آنندراج)، چاخو، مُقَنّی، (ناظم الاطباء)، کسی که چاههای قنات را چاهجویی کند، آنکه در کندن چاه و نقب زدن و متصل ساختن چاهها در زیر زمین بیکدیگر، استادی و مهارت دارد، چاهجوی
لغت نامه دهخدا

چاخو

چاخو
کسی که پیشه اش کندن چاه یا لاروبی کاریز یا تنقیه مستراح است منی چاهکن. توضیح این کلمه را نباید با (چاهجو) که آن نیزبهمین معنی است خلط کرد. در مشهد مقنی های دوره گرد را (چخو) گویند
فرهنگ لغت هوشیار

چاخو

چاخو
مقنّی، آنکه کاریز حفر می کند، چاه کن، آنکه قنات را لای روبی می کند
چاخو
فرهنگ فارسی عمید

چاهو

چاهو
دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 90 هزارگزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 120تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش غلات، تنباکو و پیاز و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان سیلوئید بخش زرند شهرستان کرمان که در 20 هزارگزی جنوب زرند و 3 هزارگزی باختر راه مالرو و زرند به رفسنجان واقع شده و 34 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا