جدول جو
جدول جو

معنی چاره پذیر

چاره پذیر
چاره پذیرنده، چاره بردار، ویژگی دردی که بتوان آن را درمان کرد، قابل علاج، ویژگی امری که بتوان آن را اصلاح کرد
تصویری از چاره پذیر
تصویر چاره پذیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چاره پذیر

چاره پذیر

چاره پذیر
چاره بردار. علاج پذیر. خوب شدنی. قابل علاج. چاره پذیرنده. و رجوع به چاره بردار شود
لغت نامه دهخدا

چاره پذیر

چاره پذیر
حل شدنی، قابل حل، علاج پذیر، درمان پذیر، چاره بردار، اصلاح پذیر
متضاد: چاره ناپذیر، نشدنی، حل ناشدنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

چاره پذیری

چاره پذیری
درمان پذیری، علاج پذیری
متضاد: چاره ناپذیری، درمان ناپذیری، نشدنی، حل ناشدنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

چاره ناپذیر

چاره ناپذیر
علاج ناپذیر. غیرقابل علاج. چاره ناپذیرنده
لغت نامه دهخدا

دانه پذیر

دانه پذیر
دانه پذیرنده. رجوع به دانه پذیرنده شود
لغت نامه دهخدا

کار پذیر

کار پذیر
آنکه کار قبول کند، منفعل اثر پذیر مقابل فاعل: (بر این جای از این کتاب سخن اندر کار کن و کار پذیر واجب آمد گفتن از بهر آنکه ترکیب بر مرکب از مرکب پدید آید و مرکب فاعل است و مرکب منفعل) (زاد المسافرین 127)
کار پذیر
فرهنگ لغت هوشیار

راه پذیر

راه پذیر
مقابل راهنمای. (یادداشت مؤلف). که راه و طریقی بپذیرد: آگاه باش که درازی و کوتاهی افتد برانگیختن را از بهر یافتن متعلم راه پذیر از عالم راهنمای... (کشف المحجوب سجستانی)
لغت نامه دهخدا