معنی جز زدن
- جز زدن
- کنایه از سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش
از سوز دل ناله و زاری کردن
واژههای مرتبط با جز زدن
جز زدن
- جز زدن
- به زاری و التماس کردن
جز زدن
- جز زدن
- ناله و زاری کردن
جا زدن
- جا زدن
- جنس بدلی را بجای اصلی فروختن بچالاکی و زرنگی
جاز زدن
- جاز زدن
- عمل نواختن جاز
جر زدن
- جر زدن
- انکار قرارداد، نکول پس از قبول
جر زدن
- جر زدن
- انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
جا زدن
- جا زدن
- کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن
فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب
قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
جر زدن
- جر زدن
- دبه درآوردن، لجبازی کردن
گز زدن
- گز زدن
- پیمودن به گز. (آنندراج) (بهار عجم) :
ببالای عروس نعتت و قد سخن بافی
فروغ مهرو مه را کلک فکرم گز به کالا زد
چو کوته آمدند این هر دو سر کالا سخن بافی
نی قندم مساحت بر گلستان مسیحا زد.
حکیم زلالی خوانساری