جدول جو
جدول جو

معنی پیمان نهادن

پیمان نهادن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
تصویری از پیمان نهادن
تصویر پیمان نهادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیمان نهادن

پیمان نهادن

پیمان نهادن
عهد کردن شرط کردن: نهاده است پیمان که هر که این کمان کشد دختراو را در هم بیگمان
فرهنگ لغت هوشیار

پیمان نهادن

پیمان نهادن
شرط کردن. عهد کردن:
نهاده ست پیمان که هرک این کمان
کشد، دختر او را دهم بی گمان.
اسدی.
گر غزوه را پیمان نهی بر جای کفر ایمان نهی
سی پارۀ قرآن نهی در هند بر جای وثن.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشانی نهادن

پیشانی نهادن
تواضع کردن سر فرود آوردن: هر که از روی تواضع ننهد پیشانی پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی، (سلمان ساوجی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیمان نمودن

پیمان نمودن
عهد بستن معاهده کردن: املاه پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن
پیمان نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشانی نهادن

پیشانی نهادن
تواضع کردن. سر فرود آوردن:
هر که از روی تواضع ننهد پیشانی
پیش روی تو، زهی روی و زهی پیشانی.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا

پیمان نمودن

پیمان نمودن
عهد بستن دو تن با هم. معاهده کردن. معاهده. تسجیل. عهد. استعهاد. عهن. معاقده. تعاقد، همدیگر عهد و پیمان نمودن. املاه، پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دیوان نهادن

دیوان نهادن
محکمه و دادگاه تشکیل دادن. برپا کردن دیوان. محکمۀ قضاوت ترتیب دادن: بوسهل دیوانی بنهاد و مردم را درپیچید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 470). رجوع به دیوان راندن و دیوان کردن شود، کنایه از داوری کردن. (آنندراج) ، دفتر حساب روز قیامت برپا کردن. دیوان روز جزا ترتیب دادن:
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند.
سعدی
لغت نامه دهخدا