جدول جو
جدول جو

معنی پرده در

پرده در
کسی که راز دیگری را فاش کند و او را رسوا و بی آبرو سازد، برای مثال اشک من گر ز غمت سرخ برآمد چه عجب / خجل از کردۀ خود پرده دری نیست که نیست (حافظ - ۱۶۴)، بی شرم، گستاخ
تصویری از پرده در
تصویر پرده در
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرده در

پرده در

پرده در
هاتک استار هتاک فاش کننده اسرار مقابل پرده دار پرده پوش
پرده در
فرهنگ لغت هوشیار

پرده در

پرده در
هَتّاک. هاتِک. هاتِک استار. مِذیاع. مُنّدِد. مقابل پرده دار. پرده پوش:
حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل
در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر.
سوزنی.
بپای پردگیان را بغرچگان مگذار
که پرده دار نباشد که پرده در نبود.
سوزنی.
پرده در است آنکه در این عالم است
راز ترا هم دل تو محرم است
چون دل تو بند ندارد بر آن
بند چه جوئی ز دل دیگران.
نظامی.
توبینا و ما خائف از یکدگر
که تو پرده پوشی و ما پرده در.
سعدی.
اشک غماز من ار سرخ برآید چه عجب
خجل از کردۀ خود پرده دری نیست که نیست.
حافظ.
تا توانی پردۀ کس را مدر
تا ندرّد پرده ات را پرده در.
(از امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا

پرده دری

پرده دری
افشا سر هتک هتاکی ستر مقابل پرده داری پرده پوشی
پرده دری
فرهنگ لغت هوشیار

پرده دار

پرده دار
دربان، حاجب، کسی که در قدیم در دربار پادشاهان مسئول بار دادن بود
پرده دار
فرهنگ فارسی معین

پرده دار

پرده دار
کسی که در قدیم در دربار پادشاهان و بزرگان مراقب بار یافتن اشخاص بوده، حاجب، دربان، برای مِثال آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست / خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست (سعدی - ۱۶۵)
پرده دار
فرهنگ فارسی عمید