جدول جو
جدول جو

معنی آسیون

آسیون
آسیمه، سرگشته، حیران، گیج، سرگردان، هامی، کالیوه، آسمند، گیج و گنگ، خلاوه، پکر، کالیو، کالیوه رنگ، واله، گیج و ویج، مستهام برای مثال گرنه عشقت کرد آسیون مرا / از چه رو سرگشته و آسیونم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
تصویری از آسیون
تصویر آسیون
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آسیون

آسیون

آسیون
آسیمه:
گر نه عشقت کرد آسیون مرا
از چه رو سرگشته و آسیونم ؟
منجیک.
چه چیزی کاین همه آسیون از تست
که بی تو زندگانی ّ من از تست ؟
فریدالدین عطار.
و صاحب برهان بر وزن آبگون ضبط کرده وظاهراً غلط است، یا صورتی دیگر از این کلمه است
لغت نامه دهخدا