معنی اصل پاک - فرهنگ فارسی عمید
معنی اصل پاک
- اصل پاک
- اصیل، نجیب، نژاده، آزاده نژاد، با اصل، پاک فطرت، استخوٰان دار، اصل دار، پاک سرشت
تصویر اصل پاک
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اصل پاک
اصل پاک
- اصل پاک
- اصیل. بااصل. نجیب. باگهر:
با مردم اصل پاک و عاقل آمیز
وز نااهلان هزار فرسنگ گریز.
خیام.
و رجوع به اصل شود
لغت نامه دهخدا
اصل دار
- اصل دار
- با اصل و نسب، اصیل، نجیب، نِژاده، پاک فِطرَت، پاک سِرِشت، اَصلِ پاک، آزادِه نِژاد، با اَصل، اُستُخوٰان دار
اصل داران (اصل داران پاک): مردمان پارسا و مقدس، انبیا و اولیا
فرهنگ فارسی عمید
اصل خان
- اصل خان
- چرخچی باشی قشون خاص پادشاهی هندوستان بود که در جنگ نادر با هندیان کشته شد. (از فتحنامۀ هندوستان از سبک شناسی ج 3 ص 316)
لغت نامه دهخدا
دل پاک
- دل پاک
- دل روشن و بی غل و غش و دور از و ناراستی:
بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه
دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا