جدول جو
جدول جو

معنی اشک فشان

اشک فشان
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گریه گر، اشک ریز، اشک بار، گرینده، گریه ناک، گریه مند، اشک باران
تصویری از اشک فشان
تصویر اشک فشان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشک فشان

اشک فشان

اشک فشان
اشکریزان. اشکبار:
دیده آن روز که شد اشک فشان دانستم
کین تنک زورق من درخور طوفانش نیست.
کلیم (از آنندراج).
چشمی که اشک بسیار می افشاند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مشک فشان

مشک فشان
آنچه که مشک افشاند، معطر: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد، (حافظ) یا مشک فشان از فقاع. شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار

مشک فشان

مشک فشان
مشکبار، برای مِثال نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ - ۳۳۶)
مشک فشان
فرهنگ فارسی عمید

مشک فشان

مشک فشان
آنکه مشک می افشاند و پراکنده می کند. (ناظم الاطباء). فشانندۀ مشک و عطرآگین سازنده. خوشبوی. معطر:
در مجلس عشرت ز لطیفی و ظریفی
خورشید شکرپاش و مه مشک فشان اوست.
سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 771).
مشک بید از درخت عود نشان
گاه کافور و گاه مشک فشان.
نظامی.
آمد آن ماه آفتاب نشان
در بر افکنده زلف مشک فشان.
نظامی.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد.
حافظ.
- مشک فشان از فقاع، کنایه از شخصی است که در وقت حرف زدن بوی خوش از دهانش برآید. (برهان) (از ناظم الاطباء). شخصی که در حرف زدن بوی خوش از دهانش آید. (انجمن آرا پیرایش دوم).
- ، کسی که خلق خوش داشته باشد. (انجمن آراپیرایش دوم). رجوع به ترکیب ’مشک فروش از قفا’ شود.
، مشک نقاب. از اسماءمعشوق است. (آنندراج). و رجوع به مشک نقاب شود
لغت نامه دهخدا

مشک فشان

مشک فشان
خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، معطر، مشکبار، مشک آگین، مشک ریز، مشک آمیز، مشک افشان
فرهنگ واژه مترادف متضاد