معنی اشک ریز - فرهنگ فارسی عمید
معنی اشک ریز
- اشک ریز
- ویژگی چشمی که همواره اشک بریزد
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک باران، گریه ناک، گریه مند، اشک فشان، گرینده، گریه گر، اشک بار
تصویر اشک ریز
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اشک ریز
اشکریز
- اشکریز
- اشکبار. گریان. رجوع به اشکبار شود. چشمی که اشک بسیار می افشاند. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اسپ ریز
- اسپ ریز
- راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
اسب ریز
- اسب ریز
- راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
خشک ریش
- خشک ریش
- زخم و جراحت خشک جراحت خشک، خشکیی که بر روی زخم بسته شود، جرب خشک
فرهنگ لغت هوشیار
شکر ریز
- شکر ریز
- شکر زیرنده شکر افشان، قناد حلوایی، سخن نغز، آواز دلکش، نثاری که در عروسی بر سر داماد و عروس کنند، گریه شادی. یا شکر ریز طرب. گریه شادی
فرهنگ لغت هوشیار