جدول جو
جدول جو

معنی منتهز

منتهز
کسی که در پی فرصت می گردد و فرصت را غنیمت شمارد، فرصت یابنده
تصویری از منتهز
تصویر منتهز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با منتهز

منتهز

منتهز
زشت خندنده گزافخند، پروا یابنده کسی که فرصت را غنیمت شمرد فرصت یابنده، جمع منتهزین
فرهنگ لغت هوشیار

منتهز

منتهز
فرصت طلب، کسی که پی فرصت می گردد و آن را غنیمت می شمارد
منتهز
فرهنگ فارسی معین

منتهز

منتهز
فرصت یابنده و غنیمت شمارکننده یعنی غنیمت داننده و به جنبش دارنده. (غیاث). فرصت یابنده. (آنندراج). فرصت یابنده و غنیمت شمرنده. آنکه چیزی را غنیمت می شمرد و پی فرصت می گردد و منتظر و نگران. (ناظم الاطباء). رجوع به انتهاز شود.
- منتهز فرصت، منتظر فرصت. (ناظم الاطباء). مترصد و مترقب فرصت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و پیوسته مترصد و منتهز فرصت محادثت و مکالمت بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 169). طایفۀ ششم طالبان فراغت وقت و منتهزان فرصت طاعت اند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 277).
- منتهز وقت، منتظر وقت و آنکه وقت را غنیمت می شمارد. (ناظم الاطباء).
، زشت خندنده و افراطکننده در آن. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه زشت می خندد و بسیار می خندد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کودک نزدیک بلوغ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انتهاز شود
لغت نامه دهخدا

منتهی

منتهی
منتها در فارسی: انجامیده، فرجامیده به پایان رسیده، پایان بپایان رسیده بانجام رسیده، انجام داده، پایان انجام: (از ابتدا آفرینش تا منتهای عالم بیک نفخه اسرائیل همه در بسیط قیامت حاضر کند) (کشف الاسرار . 527: 2) یا از مبدا تا منتهی. از اول تا آخر، نهایت النهایه: (همه سر وقت حاضر شدند منتهی راضی نبودند، { آخر آخرین. یا منتهی درجه. آخرین درجه. یا منتهای مراتب. النهایه (در مورد استثنا بکار رود) یا منتهای مراد (مقصود)، نهایت مقصود کمال مطلوب. یا به منتهای چیزی رسیدن . بپایان آن رسیدن، باخر رسنده بانجام رسنده، بپایان رساننده، کسی که در علمی فنی یا صنعتی استاد شده مقابل مبتدی، تمام شده
فرهنگ لغت هوشیار

منتهک

منتهک
رنجیده، لاغر سازنده زشت کننده، آلوده کننده ناموس کسی، مانده و فرسوده و لاغر کننده
فرهنگ لغت هوشیار