جدول جو
جدول جو

معنی گریه مند

گریه مند
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گریه ناک، گرینده، اشک بار، اشک باران، اشک ریز، باکی، گریه گر، اشک فشان
تصویری از گریه مند
تصویر گریه مند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گریه مند

گریه مند

گریه مند
گریان اشک ریز: بمکتب جگر گوشگان گریه مند غلامان به بازار و کوهرزه خند. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار

گریه مند

گریه مند
گریان. اشک ریز:
بمکتب جگرگوشگان گریه مند
غلامان به بازار و کو هرزه خند.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گره مند

گره مند
دارای گره گره دار گره ناک: در حلقه رشته گره مند زندانی بند گشته بی بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گره مند

گره مند
دارای گره. گره دار:
در حلقۀ رشتۀ گره مند
زندانی بند گشته بی بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گریه زدن

گریه زدن
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار

گریه سرد

گریه سرد
گریه که از شادی بهم رسد. گریۀ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج) :
گریه های سرد زاهد را نماید کار سست
میشود از ریزش باران وی دیوار سست.
بدیع نصیرآبادی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گریه زدن

گریه زدن
اشک ریختن. (آنندراج) :
همچو طاوس بسامان ندهندت همه چیز
گه بپا گریه زدن گاه به پر خندیدن.
سنجر کاشی (از آنندراج).
چو خس را خود افکنده در دیده کس
ز خود بایدش گریه زد نی ز خس.
میرخسرو (از آنندراج).
چندانکه زدم گریه به این شعلۀ جانسوز
ساکن نشد آتش ز درون آب ز بیرون.
میرشاهی سبزواری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا