جدول جو
جدول جو

معنی کینه کش

کینه کش
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، کینه ور، پرکین، کینه خوٰاه، کینه جو
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کینه کش

کینه کش

کینه کش
کین کش: بنزد بزرگان سالار فش دلیران اسپ افکن و کینه کش
کینه کش
فرهنگ لغت هوشیار

کینه کش

کینه کش
نام روز دوازدهم است از ماههای ملکی. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). نام روز دوازدهم از هر ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کینه کش

کینه کش
تلافی کننده بدی. (برهان). تلافی کننده بدی و منتقم. (ناظم الاطباء). انتقامجو. کین کش:
وز آن پس به پیشت پرستاروش
روم تا به پیش شه کینه کش.
فردوسی.
به نزد بزرگان سالارفش
دلیران اسب افکن کینه کش.
فردوسی.
بدو گفت کین شاه خورشیدفش
که ایدر بیامد چنین کینه کش...
فردوسی.
به پذرفتن چیز و گفتار خوش
مباش ایمن از دشمن کینه کش.
فردوسی.
ز بدخواه و از مردم کینه کش
توان دوست کردن به گفتار خوش.
اسدی.
خستۀ آسمان کینه کش است
بستۀ روزگار غدار است.
مسعودسعد.
گفت شنیدم که سخن رانده ای
کینه کش و خیره کشم خوانده ای.
نظامی.
پادشاهان که کینه کش باشند
خون کنند آن زمان که خوش باشند.
نظامی.
گر بزد مر اسب را آن کینه کش
آن نزد بر اسب زد بر سکسکش.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 201).
صدهزاران طفل کشت آن کینه کش
وآنکه او می جست اندر خانه اش.
مولوی.
و رجوع به کین کش شود، جنگجو. جنگاور. مبارز. دلیر:
تو برخیز اکنون از این خواب خوش
برآویزبا رستم کینه کش.
فردوسی.
به مهمان چنین گفت کای شاه فش
بلنداختر و یکدل و کینه کش.
فردوسی.
چو او کینه کش باشد و رهنمای
سواران گیتی ندارند پای.
فردوسی.
چون به صف آید کمان خویش دهد خم
از دل شیران کینه کش بچکد خون.
فرخی.
چنان تا از آن لشکر کینه کش
بیفکند بر جای هفتادوشش.
اسدی
لغت نامه دهخدا

سینه کش

سینه کش
یا سینه کش آفتاب. رو به آفتاب در معرض آفتاب. یا سینه کش کوه. شیب تند و تیز کوه
فرهنگ لغت هوشیار

سینه کش

سینه کش
جای پهن و هموار در دامنۀ کوه مثلاً سینه کش کوه
سینه کش آفتاب: کنایه از جای رو به آفتاب، جای مسطح که خورشید بر آن بتابد
سینه کش
فرهنگ فارسی عمید

کیسه کش

کیسه کش
آنکه در حمام بدن کسان را کیسه مالد تا چرک بیرون آید، دلاک
کیسه کش
فرهنگ لغت هوشیار