جدول جو
جدول جو

معنی کمند انداختن

کمند انداختن
به کار بردن کمند برای گرفتار ساختن کسی یا حیوانی یا برای بالا رفتن از جایی
تصویری از کمند انداختن
تصویر کمند انداختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کمند انداختن

کمند انداختن

کمند انداختن
کمند را رها کردن برای بند کردن دشمن یا شکار
کمند انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

کمند انداختن

کمند انداختن
دام افکندن و گرفتن انسان و یا حیوان فراری و گریزپای را. (ناظم الاطباء). کمند را رها کردن برای بند کردن دشمن یا شکار. (فرهنگ فارسی معین).
- کمند درانداختن، کمند انداختن:
کمند عدوبندرا شهریار
درانداخت چون چنبر روزگار.
نظامی (از آنندراج ذیل کمند).
و رجوع به کمند افکندن شود.
، پرتاب کردن کمند بر فراز دیوار یا کنگرۀ قلعه و قصری به قصد بالا رفتن:
چه سود از دزدی آنگه توبه کردن
که نتوانی کمند انداخت بر کاخ.
سعدی.
، رسمی بوده است. چون عروسی را به خانه دامادمی بردند، ستوربانان داماد یا عروس اسب یا چند اسب را به طنابی بسته و با آن تمام راه را می بستند و پس از گرفتن انعامی به عروس راه عبور می دادند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

بلند انداختن

بلند انداختن
بجای مرتفع انداختن، بی نهایت ستایش کردن
بلند انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

کمان انداختن

کمان انداختن
کمان افکندن: (هلال را بحریفان نموده ام سنجر، که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت)، (سنجر کاشی)
کمان انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

بلند انداختن

بلند انداختن
به جای مرتفع انداختن. (فرهنگ فارسی معین). تَطمیح، بلندانداختن کمیز را. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

کمان انداختن

کمان انداختن
کمان افکندن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
هلال را به حریفان نموده ام سنجر
که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت.
سنجر کاشی (از آنندراج).
و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا