دزدی که کاروان میزند. کسی که کاروان را لخت میکند: کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن. نظامی. ازین مشتی خیال کاروان زن عنان بستان، علم بر آسمان زن. نظامی
حملۀ دزدان به کاروان و غافلگیر کردن مسافران: کاروانی زده شد کار گروهی سره شد. لبیبی. اگر سلطان دفع دزدان نکند به بازوی خود کاروان میزند. (مجالس سعدی ص 21)
در علم زیست شناسی درختچه ای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی می روید شَباهَنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تَشتَر، تیشتَر، سِتارۀ صُبح، سِتارۀ سَحَر، سِتارۀ سَحَری، قَدرِ اَوَّل، شِعرا، شِعریٰ، شِعرایِ یَمانی، عَبور