جدول جو
جدول جو

معنی فاشرا

فاشرا
گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
تصویری از فاشرا
تصویر فاشرا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فاشرا

فاشرا

فاشرا
فاشری سریانی تازی گشته از فاشیرا هزار جشان هزار گز نخوشی (گویش شیرازی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار

فاشرا

فاشرا
نوعی از رستنی باشد که مانند عشقه بر درخت پیچد. خوشه و میوۀ آن زیاده بر ده دانه نمیشود، و آن در اول سبز و در آخر بغایت سرخ گردد. و آن را هزارجشان گویند یعنی هزارگز، و به شیرازی نخوشی خوانند بسبب آنکه میوۀ آن در زمستان خشک نمیشود، و بعربی کرمهالبیضا و حالق الشعر و عنب الحیه هر دو با حای بی نقطه و به یونانی انبالس لوقی گویند. (برهان). فاشری. مأخوذ از سریانی. (فولرس)
لغت نامه دهخدا

ماشرا

ماشرا
سریانی تازی گشته آماس خونی آماسی که ماده آن خون است گونه ای فلقمونیا که در صورت حاصل شود ورم دموی: از صداع و ماشرا و از خناق وز زکام و از جذام و از فواق. (مثنوی. چا. خاور. دفتر پنجم ص 307) توضیح این بیت در مثنوی چاپ نیکلسون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار

فاشیرا

فاشیرا
کلمه سریانی است، باشرا یکی از صور عربی آن است، (حاشیۀ برهان چ معین)، کرمۀ دشتی، بروانیا، انبلس لوقی، (یادداشت بخط مؤلف)، کرمهالبیضاء است، (فهرست مخزن الادویه)، پیچکی است که لاتینی آن را بریونیا نامند، (یادداشت بخط مؤلف)، از تیره خیاریان است و ریشه دائمی دارد و میوه های آن قرمز و کوچک و ریشه آن ضخیم است، (گیاه شناسی گل گلاب ص 254)، رجوع به انبلس لوقی و تاک دشتی شود، بعضی آن را انگور جنگلی گمان برده اند و غلط است، (یادداشت بخط مؤلف)، سیاه دارو، کرمهالسوداء
لغت نامه دهخدا

فاشری

فاشری
دوایی است گزیدگی مار و هوام را نافع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ظاهراً همان فاشرا و فاشره است. رجوع به فاشره شود
لغت نامه دهخدا

فاسرا

فاسرا
فاشرا. خسرودارو. هزارجشان را گویند و به پارسی خسرودارو گویند. ارجانی گوید فاسرا گرم و خشک است و داغ. سیاه و سپیدی که بر وی پدید آید چون بر وی طلا کنند ببرد و خون حیض و بول را از رحم و مثانه براند. علت صرع را سود دارد. (ترجمه صیدنه، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ورق 62). رجوع به خسرودارو و فاشرا شود
لغت نامه دهخدا