جدول جو
جدول جو

معنی غوغا کردن

غوغا کردن
هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن
تصویری از غوغا کردن
تصویر غوغا کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غوغا کردن

غوغا کردن

غوغا کردن
هیاهو کردن بانگ زدن، تهییج کردن، فتنه انگیختن هنگامه کردن
غوغا کردن
فرهنگ لغت هوشیار

غوغا کردن

غوغا کردن
هیاهو کردن. سخت بانگ زدن. شور و غوغا و فریاد برآوردن. هنگامه کردن. قیامت کردن. انقلاب و تهییج کردن. جَلَب. اِجداف. (منتهی الارب) : خوارزمشاه مردی بس بخرد... است کس را زهره نباشد که پیش وی غوغا کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324).
ای پسر دانی که هیچ آغاز بی انجام نیست
نیک بنگر گرچه نادان بر تو می غوغا کند.
ناصرخسرو.
به آهو میکنی غوغا که بگریز
بتازی هی زنی اندر دویدن.
(منسوب به ناصرخسرو).
جماعتی از مفسدان و عامه که در آن غوغائی کردند مالشها یافتند. (کتاب النقض ص 487).
غمزه ش ار غوغا کند ایچش مگوی
کوطلسم آسمان خواهد شکست.
خاقانی.
غوغاکنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبحگاه.
خاقانی.
چو غوغا کند بر دلم نامرادی
من اندرحصار رضا میگریزم.
خاقانی.
عوام آمل غوغا کردند و اصحاب سلام در سلاح شده سه شبانه روز کشش بود. (تاریخ طبرستان). تا روزی عامۀ شهر غوغا کردند و بسیاری از هر دو جانب کشته آمدند. (تاریخ طبرستان).
شیر گیران جمله غوغا کرده اند
خویشتن در پیش این غوغا مکن.
عطار.
صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار
غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو.
سعدی (صاحبیه).
کوته نظری به خلوتم گفت
غوغا مکن آخرت جنون نیست.
سعدی (ترجیعات).
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

غلغل کردن

غلغل کردن
صدای جوشیدن آب یا مایع دیگر، بانگ و آواز برآوردن
غلغل کردن
فرهنگ فارسی عمید

غرما کردن

غرما کردن
تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته به وسیلۀ طلبکاران میان خود
غرما کردن
فرهنگ فارسی عمید

غرغر کردن

غرغر کردن
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار