جدول جو
جدول جو

معنی سیاه دارو

سیاه دارو
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد
سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
تصویری از سیاه دارو
تصویر سیاه دارو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سیاه دارو

سیاه دارو

سیاه دارو
درخت تاک صحرایی است و آنرا به عربی کرمهالبیضاء خوانند، خوشۀ آن ده دانه بیشتر نشود و در اول سبز باشد و در آخر سرخ گردد و گل آن لاجوردی میشود، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سیاه دانه

سیاه دانه
گیاهی است از تیره آلالگان جزو خربقیها که پوشیده از کرکهای ظریف است و برخی گونه ها ممکن است فاقد کرک باشد، این گیاه به طور خودرو و دراکثر نقاط و از جمله ایران میروید. برگهایش دارای تقسیمات باریک و گلهایش منفرد و دانه اش تیره رنگ و سه گوش و دارای بویی مخصوص است. ارتفاع آن تا 40 سانتیمتر می رسد و گلهایش آبی رنگند. سیاه دانه را نانوایان برای خوشمزگی نان در موقع پخت روی آن میریزند
فرهنگ لغت هوشیار

سیاه دانه

سیاه دانه
گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، شونیز، سُنِز، سُنیز، سیاه تُخمِه، سیسارون، بوغَنج، کِرَنج، غَرمِج، کَبودان
سیاه دانه
فرهنگ فارسی عمید

سیاه مازو

سیاه مازو
نامی است که در کجور به درخت مازو دهند، (جنگل شناسی ج 2 ص 158)
لغت نامه دهخدا

سیاه کاری

سیاه کاری
فاسقی، بدبختی، (برهان)، فسق، فجور، ظلم، (ناظم الاطباء) :
شب چو نقش سیاه کاری بست
روزگار از سپیدکاری رست،
نظامی (هفت پیکر ص 239)
لغت نامه دهخدا

سیاه درون

سیاه درون
کنایه از عاصی و گنهکار و ظالم و سنگدل. (آنندراج) :
زآن پیشتر که جامۀ جانت شود سیاه
از مردم سیاه درون اجتناب کن.
صائب
لغت نامه دهخدا