جدول جو
جدول جو

معنی سوزن کاری

سوزن کاری
سوزن زدن به پارچه، نقش و نگار انداختن در پارچه به وسیلۀ سوزن، ریزدوزی
تصویری از سوزن کاری
تصویر سوزن کاری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوزن کاری

سوزنکاری

سوزنکاری
ریز دوزی و ایجاد گل و بته به وسیله سوزن در روی پارچه
سوزنکاری
فرهنگ لغت هوشیار

سوزنکاری

سوزنکاری
ریزدوزی و نقش و نگار انداختن روی پارچه با سوزن
سوزنکاری
فرهنگ فارسی معین

سبزی کاری

سبزی کاری
شغل و عمل سبزی کار، کاشتن سبزی های خوردنی، جای کاشتن سبزی های خوردنی
سبزی کاری
فرهنگ فارسی عمید

روغن کاری

روغن کاری
مالیدن یا داخل کردن روغن مخصوص ماشین میان چرخ، دنده ها و میله های ماشین برای روان شدن و جلوگیری از اصطکاک و ساییدگی آن ها
روغن کاری
فرهنگ فارسی عمید

سوهان کاری

سوهان کاری
شغل و عمل سوهان کار، سوهان زدن و ساییدن فلزات
سوهان کاری
فرهنگ فارسی عمید

سوهان کاری

سوهان کاری
سائیدن با سوهان و استعمال سوهان در سائیدن و صیقل دادن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سوزن کرد

سوزن کرد
چیزی که از سوزن کرده باشند. قلاب دوزی. (یادداشت بخط مؤلف) : و از وی (از خوزستان) شکر و جامه های گوناگون و پرده ها و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد. (حدود العالم). قرقوب شهری است خرد (خوزستان) وآبادان و از وی جامه های سوزن کرد خیزد. (حدود العالم)، مجازاً، منقش. رنگارنگ:
دشت چون دیبای سوزن کرد و آهو جوق جوق
ایستاده آمده بیرون بصحراها ز تنگ.
منجیک.
شد به یک بار نقش سوزن کرد
هر کجا بود صنعت یکسان.
مسعودسعد.
هرچه کردش بهار سوزن کرد
تیرماهش همی کند یکسان.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا