میله ای نوک تیز برای راندن چهارپایان، سیخونک، تکان، جنبش جوشانده ای که در طب قدیم از مازو و شیرۀ خرما و مشک برای بیمار درست می کردند و خاصیت قبض داشت سک زدن: سیخ زدن، تکان دادن
سرکه. (رشیدی) (غیاث) (الفاظ الادویه). سرکه، سکبا مرکب از اوست که آش سرکه باشد. (برهان) : چو با انگبین سک بوحدت نشست بره کثرت خیل صفرا ببست. ابوالعباس. چرا بگذاشتی جام می و شیر نهادی پیش خود جام سک و سیر. (ویس و رامین). ز راه آگه نبودم همچو گمراه چو کرم سک ز طعم شهد ناگاه. (ویس و رامین). بهر سو سک ترش آرند و تیز بریزند تازود گیرد گریز. اسدی
چوبی نوک تیز. چوبی که بر سر آن آهنی سرتیز استوار کنندو ستور را بدان زجر کنند و رانند. (یادداشت مؤلف). چوبی بمقدار وجبی که بر سر آن آهنی نوک تیز چون جوالدوزی استوار کنند و خربندگان بدان خر را رانند. (یادداشت مؤلف) ، نکبت و فلاکت. (برهان) ، مرکبی است و گویند عصارۀ آمله، مقوی دل، خوشبو. (الفاظ الادویه). عصارۀ آمله. (از اختیارات بدیعی) (برهان) (تحفۀ حکیم مؤمن) (منتهی الارب) (ازآنندراج). سک اصلی از آمله است و بعضی از مازو کنند. گرم است بدرجۀ اول و خشک بدرجۀ دوم. درد عصب را سود دارد قابض است و زداینده. (ذخیره خوارزمشاهی)
بند آهن و میخ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). میخ آهنین. (دهار) ، چاه تنگ سر، بنای راست و درست، زره تنگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، سوراخ کژدم. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوراخ تننده. (آنندراج) (منتهی الارب). سوراخ عنکبوت. (اقرب الموارد) ، ناکسی، راه بسته. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام نوعی از عطریات است و بعضی گویند مرکبی است که از چیزهای عفص و تلخ سازند. (برهان). بوی خوش. (نصاب الصبیان). بوی خوش که رامک سائیده و پخته و در آب خمیر کنند و به روغن خیری چرب کرده یک شب بگذارند بعد از مشک آمیخته نیک مالیده قرصها سازند ودو روز بگذارند تا سخت گردد. بعد از آن سوراخ کرده در رشته کشند و یکساله بگذارند و هرقدر که کهنه گرددنیک تر گردد و آن را سک المسک هم گویند. (آنندراج)
زمین کندن بآهن، تنگ شدن سوراخ گوش، استوار کردن چیزی را. (آنندراج) (منتهی الارب) ، از بن برکندن گوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، میخ دوز کردن در بآهن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسر در برزدن. (تاج المصادر بیهقی) ، رفتن شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) ، انداختن شترمرغ آنچه در شکم وی باشد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)