جدول جو
جدول جو

معنی سخن شناس

سخن شناس
کسی که نیک وبد شعر یا نوشته ای را دریابد، سخن سنج، شناسندۀ سخن، سخن دان
تصویری از سخن شناس
تصویر سخن شناس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سخن شناس

سخن شناس

سخن شناس
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب:
سخن شناسان بر جود او شدید یقین
کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان.
فرخی.
دانی که من آن سخن شناسم
کَابیات نو از کهن شناسم.
نظامی.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست.
حافظ.
بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا

جان شناس

جان شناس
کسی که معرفت باحوال روح دارد، ولی مرد کامل مرشد قطب
جان شناس
فرهنگ لغت هوشیار

سکه شناس

سکه شناس
دانگشناس آنکه مسکوک اصیل را از از مسکوک تقلبی تشخیص دهد، پول پرست
فرهنگ لغت هوشیار