جدول جو
جدول جو

معنی ساده زنخ

ساده زنخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ساده زنخ

ساده زنخ

ساده زنخ
امرد. بیریش. که ریش نیاورده باشد. ساده. ساده روی. ساده رخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.
ناصرخسرو.
به ساده زنخ میل داری و داری
گزی در گزی ریش و سبلت نهاده.
سوزنی.
حریف ساده زنخ باید اندرین مجلس
نعوذباﷲ اگر را ویا و شین دارد.
کمال اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ساده رنگ

ساده رنگ
صاف. بیرنگ. پاکیزه. بی آلایش:
آب، نرم است ولی خائن طبع
ساده رنگ است ولی پیچ و خم است.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 572)
لغت نامه دهخدا

زاده زنا

زاده زنا
زنازاده. حرام زاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به زاده و زنازاده شود
لغت نامه دهخدا

گشاده زنخ

گشاده زنخ
گشاده عنان. عنان رهاکرده. آزادعنان:
گشاده زنخ کردش و تیزتک
بدیدش که دارد دل و زور و رگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا