جدول جو
جدول جو

معنی ریزه خوار

ریزه خوار
کسی که خرده ریزۀ ته سفره را می خورد، کنایه از نیازمند، محتاج
تصویری از ریزه خوار
تصویر ریزه خوار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ریزه خوار

ریزه خوار

ریزه خوار
ریزه خور. که خرده های ریز پس ماندۀ کسی را بخورد. ریزه خور:
درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان
ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور.
خاقانی.
جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان.
خاقانی.
- ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی، متنعم از نعمت و احسان وی. مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خور شود
لغت نامه دهخدا

روزه خوار

روزه خوار
آنکه در ماه رمضان روزه میخورد و روزه نمیگیرد. مقابل روزه دار. (از ناظم الاطباء). روزه خور
لغت نامه دهخدا

ریزه خوان

ریزه خوان
که بدی گوید آهسته. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریزه خوانی شود
لغت نامه دهخدا

ریزه خور

ریزه خور
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد:
عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش
چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام.
خاقانی.
زان همه ریزه خواران یک کس نیست
شاکر جود فراوان اسد.
خاقانی.
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من فرخی و عنصری.
خاقانی.
جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه.
خاقانی.
خان ختا ریزه خور خوان تست.
_ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
لغت نامه دهخدا