آنکه یا آنچه رنگش را باخته باشد. کسی که رنگ چهره اش از ترس یا خشم یا بیماری پریده و بیرنگ شده باشد. رنگ پریده. رجوع به رنگ باختن و رنگ پریدن و رنگ پریده شود
پریدن رنگ از ترس و بیم. زرد شدن رنگ چهره از ترس. رنگ پریدن. رجوع به رنگ پریدن شود: رنگ می بازد ز نام بوسه یاقوت لبش از اشارت آب می گردد هلال غبغبش. صائب (از آنندراج). باختم رنگ، شب وصل تو چون روی نمود چهره ام زرد شد از پرتو مهتابی خویش. ناصرعلی (از بهار عجم)
ساخته چنگ. چنگ کوک شده و آماده برای نواختن. بین شعرا معروف و مشهور است: به پردلی و به مردی همه نگهدارد نگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ. فرخی (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به ساخته چنگ شود