جدول جو
جدول جو

معنی رنگ باخته

رنگ باخته
ویژگی کسی که رنگ چهره اش از ترس، بیماری یا علت دیگر پریده باشد، پریده رنگ، کم رنگ شده، کهنه
تصویری از رنگ باخته
تصویر رنگ باخته
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رنگ باخته

رنگ باخته

رنگ باخته
آنکه یا آنچه رنگش را باخته باشد. کسی که رنگ چهره اش از ترس یا خشم یا بیماری پریده و بیرنگ شده باشد. رنگ پریده. رجوع به رنگ باختن و رنگ پریدن و رنگ پریده شود
لغت نامه دهخدا

رنگ باختن

رنگ باختن
کنایه از از دست دادن رنگ چهره از ترس یا علت دیگر، کم رنگ شدن
رنگ باختن
فرهنگ فارسی عمید

رنگ باختن

رنگ باختن
پریدن رنگ از ترس و بیم. زرد شدن رنگ چهره از ترس. رنگ پریدن. رجوع به رنگ پریدن شود:
رنگ می بازد ز نام بوسه یاقوت لبش
از اشارت آب می گردد هلال غبغبش.
صائب (از آنندراج).
باختم رنگ، شب وصل تو چون روی نمود
چهره ام زرد شد از پرتو مهتابی خویش.
ناصرعلی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

چنگ ساخته

چنگ ساخته
ساخته چنگ. چنگ کوک شده و آماده برای نواختن. بین شعرا معروف و مشهور است:
به پردلی و به مردی همه نگهدارد
نگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ.
فرخی (آنندراج) (انجمن آرا).
رجوع به ساخته چنگ شود
لغت نامه دهخدا