معنی دیده باز - فرهنگ فارسی عمید
معنی دیده باز
- دیده باز
- کسی که چشم هایش باز است و می بیند، کنایه از نظرباز، چشم چران
تصویر دیده باز
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با دیده باز
دیده بان
- دیده بان
- دید بان یا دیده بانان عالم سیارات سبع کواکب هفتگانه. یا دیده بان فلک زحل که در فلک هفتم است. یا دیده بان کبود حصار زحل، هر یک از کواکب هفتگانه
فرهنگ لغت هوشیار
دیده بان
- دیده بان
- سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هرچه از دور ببیند خبر بدهد، نِگاهبان، دیدِبان، دیدِه وَر، قَراوُل، دیدِه دار
فرهنگ فارسی عمید
دیده بان
- دیده بان
- مرکب از ده و ’لو’ که پسوند نسبت و تملک ترکی است، ورق قمار که ده خال دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دیده بان
- دیده بان
- دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار در 90 هزارگزی باختر لار کنار راه فرعی بیرم به لار با 195 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دیده گاه
- دیده گاه
- محلی که دیده بان از آنجا مراقبت و نگاهبانی میکند، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار