جدول جو
جدول جو

معنی دور

دور
گردیدن گرد چیزی، حرکت کردن و گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر، جمع ادوار، گردش، گردش سال، عصر و زمان، روزگار
دور برداشتن: سرعت گرفتن، سرعت پیدا کردن، تند شدن
دور زدن: پیرامون چیزی گردیدن، چرخیدن، گردش کردن، برگشتن و تغییر جهت دادن اتومبیل یا وسیلۀ نقلیۀ دیگر در خیابان
دور زمان: گردش زمان، حوادث روزگار
دور کردن: چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
دورگردون: دورچرخ، گردش افلاک و روزگار و دنیا، برای مثال دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود / دائماً یکسان نباشد کار دوران غم مخور (حافظ - ۵۱۷)
دور و بر: پیرامون، گرداگرد، اطراف کسی یا چیزی
تصویری از دور
تصویر دور
فرهنگ فارسی عمید