جدول جو
جدول جو

معنی دود زدن

دود زدن
دود کردن، دود پخش کردن چیزی که در حال سوختن است، دود پس دادن چراغی که با نفت می سوزد
تصویری از دود زدن
تصویر دود زدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دود زدن

دود زدن

دود زدن
دود برآمدن. دود بیرون زدن. دود بیرون شدن چنانکه از لولۀ بخاری، برآمدن فتیلۀ چراغ و غیره تا آنجا که شعله با دود برآید: چراغ دود می زند. (یادداشت مؤلف).
- دود بیرون زدن، بیرون شدن دود. بیرون آمدن دود. برآمدن دود. بلند شدن دود. (یادداشت مؤلف).
، بوی دود گرفتن (طعام). (از ناظم الاطباء). راه یافتن دود به درون دیگ و طعم و بوی آن گردانیدن. بوی دودگرفتن طعام. درآمدن دود در دیگ و رنگ و بوی غذا را بگردانیدن. دودزده شدن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

دید زدن

دید زدن
تخمین زدن قیمت چیزی، برآورد کردن حاصل زراعت، چشم چرانی
دید زدن
فرهنگ فارسی معین

دید زدن

دید زدن
برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر
تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
دید زدن
فرهنگ فارسی عمید

دور زدن

دور زدن
پیرامون چیزی گردیدن، چرخیدن، گردش کردن
برگشتن و تغییر جهت دادن اتومبیل یا وسیلۀ نقلیۀ دیگر در خیابان
دور زدن
فرهنگ فارسی عمید