جدول جو
جدول جو
Ads

معنی حسن

تصویری از حسن
تصویر حسن
حسن
خوبی، نیکویی، ویژگی مثبت، امتیاز، زیبایی، جمال مثلاً حسن نیت،
حسن تخلص: در ادبیات در فن بدیع بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوه ای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میان تغزل و مدح تناسبی وجود داشته باشد، برای مثال خطیّ مسلسل شیرین که گر بیارم گفت / به خطّ صاحب دیوان ایلخان ماند (سعدی۲ - ۶۴۳)
حسن تعلیل: در ادبیات در فن بدیع آوردن علت یا دلیلی غیرواقعی ولی مطبوع و دلپذیر برای مطلب یا موضوعی، برای مثال خوشم از گریۀ خود گرچه همه خون دل است / زان که بوی تو ز هر قطرۀ خون میآید (امیرخسرو - ۳۵۳)
حسن ختام: به پایان رساندن رویدادی به صورت مطلوب
حسن طلب: در ادبیات در فن بدیع طلب کردن چیزی از کسی با زبان شیرین و کلمات دلنشین که در مخاطب اثر کند و صورت الحاح و گدایی نداشته باشد، براعه الطلب، ادب السؤال، برای مثال شاها ادبی کن فلک بدخو را / گر چشم رسانید رخ نیکو را ی گر گوی خطا کرد به چوگانش زن / ور اسب خطا کرد به من بخش او را (امیرمعزی - ۶۹۱) ،
حسن ظن: ظن نیکو، گمان نیک، خوش گمانی
حسن مطلع: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی نشاط انگیز و مطبوع در بیت اول قصیده یا غزل که از حیث روانی، سلاست، استحکام و واضح بودن معنی موقوف به ذکر شعر مابعد نباشد و بین دو مصراع نیز تناسب تام باشد، براعت مطلع برای مثال آمد بهار خرم و آورد خرّمی / وز فرّ نوبهار شد آراسته زمی (منوچهری - ۱۸۳)
حسن مقطع: در ادبیات در فن بدیع آوردن عبارتی شیرین و دلنشین در پایان سخن
فرهنگ فارسی عمید