مقابل راست، آنچه در طرف چپ باشد، طرف دست چپ، ناراست، واژگون، چپه لوچ، احول کسی که بیشتر با دست چپ کار می کند چپ افتادن: کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن چپ بودن: ناراست بودن، احول بودن، به کار کردن با دست چپ عادت داشتن چپ دادن: کنایه از منحرف ساختن، فریب دادن، اغوا کردن، واگذاشتن، ترک کردن چپ رفتن: به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن، کنایه از خلاف ورزیدن، مخالفت کردن، کنایه از حیله به کار بردن چپ زدن: به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن چپ شدن: چپه شدن، واژگون شدن، احول شدن، کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن چپ کردن: چپه شدن، واژگون شدن، چپه کردن، واژگون کردن، از راه برگشتن و به سوی دیگر رفتن، احول کردن، برای مثال راه چپ کرد حریفانه بهار از چمنم / غنچه ماندم من و هنگام شکفتن بگذشت (طالب آملی - لغتنامه - چپ کردن) مقابلِ راست، آنچه در طرف چپ باشد، طرف دست چپ، ناراست، واژگون، چپه لوچ، احول کسی که بیشتر با دست چپ کار می کند چَپ افتادن: کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن چَپ بودن: ناراست بودن، احول بودن، به کار کردن با دست چپ عادت داشتن چَپ دادن: کنایه از منحرف ساختن، فریب دادن، اغوا کردن، واگذاشتن، ترک کردن چَپ رفتن: به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن، کنایه از خلاف ورزیدن، مخالفت کردن، کنایه از حیله به کار بردن چَپ زدن: به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن چَپ شدن: چپه شدن، واژگون شدن، احول شدن، کنایه از با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن، دشمن شدن چَپ کردن: چپه شدن، واژگون شدن، چپه کردن، واژگون کردن، از راه برگشتن و به سوی دیگر رفتن، احول کردن، برای مِثال راه چپ کرد حریفانه بهار از چمنم / غنچه ماندم من و هنگام شکفتن بگذشت (طالب آملی - لغتنامه - چپ کردن)