جدول جو
جدول جو

معنی چارچنگول

چارچنگول
ویژگی کسی که انگشتان دست و پایش کج، خشک، جمع یا خمیده شده باشد، بدون حرکت، ثابت، با دو دست و دو پا
تصویری از چارچنگول
تصویر چارچنگول
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چارچنگول

چارچنگولی

چارچنگولی
انگشتان دست و پای جمع و خمیده شده، با تمام نیرو و اشتیاق و جدیت، با دو دست و دو پا
چارچنگولی
فرهنگ فارسی معین

چارچنگولی

چارچنگولی
تن و دست و پای کژ و خشک شده. با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی. خشک مانده با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرمازدگی مرده ای و غیره، در تداول عامه با تمام بدن متشنج و خشک. گردآمدن ناموزون اعضای تن خفته ومصروع و مرده (با فعل ’ماندن’ و ’شدن’ صرف شود)
لغت نامه دهخدا

چهارچنگولی

چهارچنگولی
تن و دست و پای کژ و خشک شده، در تداول عامه بدن متشنج و خشک. رجوع به چارچنگولی شود.
- چهارچنگولی ماندن، حرکت نتوانستن از کثرت درد، که در ناحیۀ کمر و پشت از قولنج و غیره عارض شود
لغت نامه دهخدا

چارمنگل

چارمنگل
کسی که قولنج کند و از حرکت بیفتد، گویند چارمنگل مانده است یعنی یارای حرکت بهیچ سوی ندارد. (لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا

چارچنگم

چارچنگم
چهار میخ، محکم کاری، کشیدن پوست دام به چهار میخ جهت صاف شدن و دباغی
فرهنگ گویش مازندرانی