معنی بازی کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی بازی کردن
- بازی کردن
- چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
تصویر بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بازی کردن
بازی کردن
- بازی کردن
- سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بازی کردن
- بازی کردن
- سرگرم شدن به بازی، مشغول شدن به چیزی برای گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ فارسی معین