معنی آماییدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی آماییدن
- آماییدن
- آمودن، ساختن، آراستن، در رشته کشیدن، آماده کردن، آمیختن، درهم کردن، آراسته شدن، آمیخته شدن
تصویر آماییدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آماییدن
آماریدن
- آماریدن
- به حساب آوردن، آمار کردن، شمردن، آماردَن، برای مِثال تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی / می دان همه افعال من و هیچ میامار (سوزنی - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید