جدول جو
جدول جو

معنی آذان الفار

آذان الفار
مرزنگوش، گیاهی خوش بو از خانوادۀ نعناع با گل های سفید که مصرف دارویی دارد
انجرک، مرزه گوش، گوش موش، اناغالس
تصویری از آذان الفار
تصویر آذان الفار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آذان الفار

آذان الفار

آذان الفار
مرزنگوش از گیاهان داروئی انجرک گل فراموشم مکن گل فراموشم مکن صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار

آذان الفار

آذان الفار
گیاهی است برّی و بستانی. بستانی آن در کنار آبها و بیشه ها وسایه ها روید، برگش مایل بتدویر و شبیه بگوش موش و گیاهش بی ساق و بی گل و بر روی زمین پهن شود و شاخه های آن سه پهلوست و چون مالند بوی خیار از وی آید. و برّی آن سه قسم است، قسمی را شاخه های بسیار باریک که از یک اصل روید و شاخه های اسفل سرخ و مجوّف است و برگها باریکتر و درازتر از نوع بستانی و مایل بسیاهی، و وسط و پشت برگها محدب و اطراف برگها تند و زوج بر شاخه ها رسته و هر ساقی مشتمل بر شاخه های ریزه و گلش لاجوردی و بعضی را گلش زرد و بیخش بقدر انگشتی و پرشعبه وفرق میان این قسم و اسقولوفندریون آن است که این رابرگ نرم و دراز و ریزه و اسقولوفندریون بخلاف اوست. و قسم دیگر را منابت رهگزارها است و شاخه های او بر روی زمین پهن شود و برگش مایل بتدویر و بی گل و بسیار شبیه بنوع بستانی از آن ریزه تر و باحرافت است و گویند بی گل نیست ولکن از غایت ریزگی و چسبیدن او بشاخه هاچندان مرئی نمی شود و قسم سوم را برگ مایل بتدویر و خارناک و مزغب و شاخش شیردار و مفروش بر روی زمین. وابن تلمیذ در مغنی میفرماید که اقسام آذان الفار غیرمرزنجوش است و همچنین از سایر کتب نیز این معنی ظاهر می شود چه مرزنجوش متصف بصفات دیگر و ازجملۀ ریاحین است و با عطریت و برگش شبیه بگوش موش و مایل بتدویر نیست و گل او سفید مایل بسرخی است و تخمش شبیه بتخم ریحان و شفاف میباشد و تشویش قول صاحب اختیارات نهایت ظهور دارد. (تحفه).
لغت نامه دهخدا

آذان الفیل

آذان الفیل
پیل گوش. فیل گوش. پیلغوش. فیلجوش. خبزالقرود. رجل العجل. آرن. (تحفه) ، آرن بزرگ. لوف الکبیر. شجرهالتّنین. دراقینون، آرن جعده. لوف الجعده، آرن قلقاس. قلقاس. (قاموس) ، آرن حیه. لوف الحیه. لوف مستطیل. لوف الارقط
لغت نامه دهخدا

آذان الشاه

آذان الشاه
اُذُن الشاه. آذان الارنب. وصاحب تحفه گوید لصیقی است و بقولی لسان الحمل است
لغت نامه دهخدا

آذان الثور

آذان الثور
گیاهی است که آن را لسان الثور نیز گویند و فارسی آن گاوزبان است
لغت نامه دهخدا

اذن الفار

اذن الفار
آذان الفار. گوش موش.
- اذن الفار بستانی. رجوع به آذان الفار شود
لغت نامه دهخدا