جدول جو
جدول جو

معنی انگشت کهین

انگشت کهین
انگشت کوچک دست یا پا، کالوج، کابلج، انگشتک، خنصر، انگشت خنصر، کلیک
تصویری از انگشت کهین
تصویر انگشت کهین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انگشت کهین

انگشت مهین

انگشت مهین
اَنگُشتِ شَست، انگشت بزرگ دست، اَنگُشتِ اِبهام، اَنگُشتِ نَر
انگشت مهین
فرهنگ فارسی عمید

انگشت کشیدن

انگشت کشیدن
رسوایی کردن، اظهار فقر و پریشانی کردن، ترک دادن
انگشت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

انگشت کشیدن

انگشت کشیدن
از دور به انگشت نمودن چیزی را. (آنندراج) :
ترسم چو از محاق نوازی برون شوم
در من کشند مرد و زن انگشت چون هلال.
مجد همگر (از آنندراج).
گر ز عکس رخ چون مهر تو جویند نشان
عقل در حال کشد بر مه تابان انگشت.
شرفشاه (از آنندراج).
، انگشتوانه. (آنندراج). و رجوع به انگشتوانه شود
لغت نامه دهخدا