گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گریه گر، گریه ناک، اشک فشان، گریه مند، اشک بار، گرینده، اشک ریز برای مثال در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست / این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع (حافظ - ۵۹۴)گِریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گِریِه گَر، گِریِه ناک، اَشک فِشان، گِریِه مَند، اَشک بار، گِریَندِه، اَشک ریز برای مِثال در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست / این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع (حافظ - ۵۹۴)