معنی اخم کردن اخم کردن چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی یا عصبانیت یا فکر کردن تصویر اخم کردن فرهنگ فارسی عمید
اخم کردن اخم کردن آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم فرهنگ لغت هوشیار
اخم کردن اخم کردن چهره درهم کشیدن. چین به ابرو افکندن. عبوس کردن. چین بر جبین آوردن. روی ترش کردن. ترش نشستن. ابرو درهم کشیدن. اخمو شدن. گره به ابرو آوردن در حال خشم، تخمه زده لغت نامه دهخدا
اخذ کردن اخذ کردن فرا گرفتن فرا ستدن، دریافتن، برداشت کردن گرفتن ستدن یافتن دریافت کردن، فرا گرفتن درک کردن، یا اخذ کردن از... برداشت کردن از فرهنگ لغت هوشیار