معنی احقاد - فرهنگ فارسی عمید
معنی احقاد
- احقاد
- حقدها، خشم ها و دشمنی ها نسبت به کسی، کینه ها، جمع واژۀ حقد
تصویر احقاد
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با احقاد
احقاد
- احقاد
- جَمعِ واژۀ حِقد. کینه ها:
هست او مقراض احقاد و جدال
قاطع جنگ دو خصم و قیل و قال.
مولوی
لغت نامه دهخدا
احماد
- احماد
- ستاییدگی در خور ستایش بودن، ستوده یابی ستوده کار شدن ستوده شدن بستایش رسیدن، کاری کردن که موجب ستایش باشد، ستوده یافتن محمود یافتن ستودن تحسین تمجید
فرهنگ لغت هوشیار
احقاب
- احقاب
- بر ترک خود سوار کردن، جمع حقیق، سزاواران، جمع حقب، زمان های دراز
فرهنگ لغت هوشیار