معنی نفس پرست - فرهنگ فارسی عمید
معنی نفس پرست
- نفس پرست
- آنکه خود را دوست دارد، کسی که به میل هوا وهوس خود رفتار کند
تصویر نفس پرست
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نفس پرست
نفس پرست
- نفس پرست
- هوسباره. شهوت باره. که متابعت هوای نفس کند. که مطیع نفس اماره باشد
لغت نامه دهخدا
نفس پرستی
- نفس پرستی
- هوسبارگی. عمل نفس پرست. رجوع به نفس پرست شود:
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
افسرپرست
- افسرپرست
- تاج پرست. پرستندۀ تاج و افسر:
ز ماهی تا بماه افسرپرستت
ز مشرق تا بمغرب زیر دستت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نفس پرور
- نفس پرور
- که تسلیم هوای نفس خویشتن است: از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا