جدول جو
جدول جو

معنی ناسوز

ناسوز
نسوز، چیزی که در آتش نسوزد، ناسوز مثلاً آجر نسوز، پنبۀ نسوز، صندوق نسوز
تصویری از ناسوز
تصویر ناسوز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناسوز

ناسوز

ناسوز
نسوز، که نسوزد، که به آتش متأثر نشود، قائم النار: خاک ناسوز، پنبۀ ناسوز، (یادداشت مؤلف)، رجوع به نسوز شود
لغت نامه دهخدا

پاسوز

پاسوز
عاشق شیفته. یا پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی
پاسوز
فرهنگ لغت هوشیار

ناساز

ناساز
ناموزون، بی تناسب، مخالف، ضد، آنچه خلاف طبع یا خلاف اصل و قاعده باشد، ناجور
ناساز
فرهنگ فارسی عمید

ناسور

ناسور
در تازی این واژه دو گونه نوشته می شود: ناسور و ناصور ریشینگی زخمی که در گوشه چشمبن دندان وحوالی مقعد وغیره پیداگردد. توضیح مجرای خروج مواد چرکی که بصورت منفذی از پوست و مخاط سطحی بدن بخارج سربازکرده وابتدایش ازیک کانون چرکی عمقی که در زیر انساج است سرچشمه میگیرد. در ناسورها چون کانون چرکی در عمق انساج است ممکن است درمحل خروج چرک از پوست بدن ظاهرا تورمی مشاهده نشودجراحت مطائی ناصورفیستول
فرهنگ لغت هوشیار