جدول جو
جدول جو

معنی لاعلاج

لاعلاج
بی درمان
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزرد، چار و ناچار، ناگزیر، کام ناکام، خوٰاه ناخوٰاه، ناگزران، لامحاله، خوٰاه و ناخوٰاه، ناگزر، لاجرم، به ضرورت، خوٰاهی نخوٰاهی، ناکام و کام، ناچار، به ناچار، لابدّ
تصویری از لاعلاج
تصویر لاعلاج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لاعلاج

لاعلاج

لاعلاج
بی درمان ناچار ناگریز. یا لاعلاجی. ضرورت ناچااری. بدون چاره، ناگزیر
فرهنگ لغت هوشیار

لاعلاج

لاعلاج
مُرَکَّب اَز: لا + علاج، بی درمان، ناچار. ناچاره. لابد. ناگزیر. بی چاره. بدون چاره. بضرورت. بالضّروره. چاره ناپذیر
لغت نامه دهخدا

لا علاج

لا علاج
بی درمان، ناگزیر ناگزرد باد هم چون آفتاب و آسمان در نظام کل وجودی نا گزرد (انوری)، هر آینه
فرهنگ لغت هوشیار

اعلاج

اعلاج
جَمعِ واژۀ عِلج، بمعنی خر و خر وحشی فربه توانا و جز آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

اعتلاج

اعتلاج
کشتی گرفتن نبردیدن، بالندگی گیاهان، تپانچه زدن خیزابه (موج)، جنبیدن، توده شدن ریگ
فرهنگ لغت هوشیار

انعلاج

انعلاج
این واژه در یاد داشت های اعتماد السلطنه آمده و ساختگی و نادرست است درمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

لاکلام

لاکلام
بی گفتگو بی سخن: و فراست و امانت و دیانت و انصاف لا کلام داشت
لاکلام
فرهنگ لغت هوشیار