جدول جو
جدول جو

معنی عین البقر

عین البقر
گل مینا، نوعی گل که قسمت وسط آن زرد رنگ و به شکل قرص است و اطرافش گلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد
تصویری از عین البقر
تصویر عین البقر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عین البقر

عین البقر

عین البقر
چشم گاو. گاوچشم. رجوع به عین شود، ظاهراً نام نوعی پارچه بوده است با سوراخهای فراخ: چشمهای مدفون و عین البقر بر روی آرایش بگشودند. (نظام قاری).
جامه بران چو وصله ز عین البقر برند
آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند.
نظام قاری.
ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف
ملۀ میلک و لالائی بی حد و شمار.
نظام قاری.
، اسم نوعی از انگور، و به لغت مغربی اسم نوعی از آلو است. و اقحوان را نیز نامند. (مخزن الادویه) (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به عیون البقر شود
لغت نامه دهخدا

عین البقر

عین البقر
چشمه ای است در نزدیکی عکا، و مسلمانان و نصاری و یهودیان آن را زیارت کنند. و گویند آن گاوی که حضرت آدم بااو زراعت میکرد، از اینجا ظاهر شده است. و بر این چشمه مشهدی است منسوب به حضرت علی علیه السلام. (از معجم البلدان). و رجوع به سفرنامۀ ناصرخسرو ص 18 شود
لغت نامه دهخدا

عیون البقر

عیون البقر
چشمان گاو. رجوع به عیون و عین شود، نوعی از انگور گرد سیاه رنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انگوری است سیاه رنگ و غلطان که به شام باشد. (از اقرب الموارد). ابوحنیفۀ دینوری گویدعیون البقر انگوری است سیاه غژب و درشت و غلطان، و آن نه سیاهی سیاه است و شیرینی آن کم است. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آلوی سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اجاص و آلویی است سیاه رنگ. (از اقرب الموارد). مردم مغرب اندلس، این نام را به اجاص دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عین البقر شود
لغت نامه دهخدا

عین القطر

عین القطر
روغنی سیاه و بدبو، قطران، مادۀ روغنی بدبو از مشتقات نفت
عین القطر
فرهنگ فارسی عمید

عین القطر

عین القطر
ناب کتران روغنی بد بوی و سیاه که بر شتر گر مالند، چشمه گوگرد روغن سیاه بدبویی است که برشتران گر مالند قطران: هیکلی که صخر الجن از طلعتش برمیدی و عین القطراز تغلش بگندیدی
فرهنگ لغت هوشیار

عین الثور

عین الثور
قسمی بابونه که آنرابابونه زردنیز گویند و بفارسی گاو چشم نامیده می شود بابونه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار

عین القطر

عین القطر
نام روغنی سیاه و بدبو که بر شتران خارش دار مالند. و بعضی گویند چشمۀگوگرد است. و بمعنی مس گداخته نیز. و گویند که چشمۀ مس گداخته است که حق تعالی برای سلیمان علیه السلام روان کرده بود. و نوشته اند که عین القطر روغنی است سیاه که بوی گنده دارد و بر شتران گَرگین مالند. و نیز نوشته اند که عین بمعنی چشمه و قطر مخفف قطران که بمعنی روغن درخت چیر است. (آنندراج) (از غیاث اللغات) : و اَسَلْنا له عین القطر (قرآن 12/34) ، و جاری کردیم برای او چشمۀ مس گداخته. اما روی گداخته را به تازی، که روان بود عین القطر خوانند و ایزد سبحانه و تعالی این چشمۀ روی کسی را نداده مگر سلیمان را. (ترجمه طبری بلعمی). بدهیکلی که صخر جنی از طلعت او برمیدی و عین القطر از بوی بغلش بگندیدی. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا