معنی صیدافکن صیدافکن شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیروال، متصیّد، نخجیرگان، قانص، حابل، نخجیرگر، نخجیرزن، صیدبند، نخجیرگیر، شکارگر، صیدگر، شکارگیر، صیّاد تصویر صیدافکن فرهنگ فارسی عمید
صیدافکن صیدافکن آنکه یا آنچه صید را از پای دراندازد. شکارگیر. شکاری: چو در نالیدن آمد طبلک باز درآمد مرغ صیدافکن بپرواز. نظامی. زبون گیری نکرد آن شیر نخجیر که نبود شیر صیدافکن زبون گیر. نظامی لغت نامه دهخدا
صیدافکنی صیدافکنی کار صیدافکن. شکارگیری. نخجیرگیری: بشه بازگفتند کآن ماده شیر بصیدافکنی گشت خواهد دلیر. نظامی لغت نامه دهخدا
مردافکن مردافکن قوی، زورمند، آنکه مردان را به زمین می زند و شکست می دهد، نام یکی از بزرگان ایران فرهنگ نامهای ایرانی