عاقل، دانا، خردمند، باخرد، حصیف، لبیب، متفکّر، خردومند، اریب، فرزان، خردپیشه، بخرد، نیکورای، فروهیده، متدبّر، داناسر، فرزانه، راد، پیردل، خردور برای مثال به است از دد انسان صاحب خرد / نه انسان که در مردم افتد چو دد (سعدی۱ - ۶۲)
عاقل. خردمند. دانا: شگفتی فروماند صاحب خرد که نه آدمی بود و نه دام و دد. نظامی. به است از دد انسان صاحب خرد نه آنسان که در مردم افتد چو دد. سعدی (بوستان). جوانمرد و صاحب خرد دیدمش به مردانگی فوق خود دیدمش. سعدی (بوستان). بد اندر حق مردم نیک و بد مگو ای جوان مرد صاحب خرد. سعدی (بوستان)
دردمند. مصیبت زده. آنکه دردی دارد: گر بود در ماتمی صد نوحه گر آه صاحب درد را باشد اثر. عطار. ، آنکه جذبه و شوقی دارد: عشق او را مرد صاحب درد باید شک مکن کاندر این آخر زمان صدرزمان است آنچنان. خاقانی. عارفان درویش صاحب درد را پادشا خوانند اگر نانیش نیست. سعدی