جدول جو
جدول جو

معنی شیرشکار

شیرشکار
شکارکنندۀ شیر، مردی که شیر شکار می کند، کنایه از دلیر، شجاع
تصویری از شیرشکار
تصویر شیرشکار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیرشکار

شیرشکار

شیرشکار
متهوّر و باجرأت. (ناظم الاطباء) ، شکارکننده شیر. آنکه شیر را صید کند، کنایه از دلیر. شجاع. (فرهنگ فارسی معین) :
در بزم درم باری ودینارفشانیست
در رزم مُبارزشکر و شیرشکاریست.
فرخی (دیوان ص 22)
لغت نامه دهخدا

میرشکار

میرشکار
کسی که مامور و متصدی آماده ساختن وسایل شکار است، سرپرست و نگهبان شکارگاه، بزرگ شکارچیان
میرشکار
فرهنگ فارسی عمید

میرشکار

میرشکار
کسی که بر شکارچیان پادشاه وامیر ریاست دارد مهتر صیادان: (مهدی قلی خان و میر شکار و سایراسب انداختند در نارا گرفتند)
میرشکار
فرهنگ لغت هوشیار

میرشکار

میرشکار
کسی که بر شکارچیان پادشاه و امیر ریاست دارد، مهتر صیادان
میرشکار
فرهنگ فارسی معین

شکرشکار

شکرشکار
که شکر شکار کند. کنایه از کسی که از لب معشوق بوسه رباید:
تا در شکارگاه بتان عاشقی به لب
باشد شکرشکار چه پنهان چه آشکار.
سوزنی.
از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش
تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

میرشکار

میرشکار
رئیس و مهتر شکارچیان. (ناظم الاطباء). مهتر قورچیان. (آنندراج). لقب رئیس شکارچیان شاه. شکارچی باشی. (یادداشت مؤلف). لقب مهتر نخجیرگران دربار، قوشچی باشی و بازدار و دارندۀ مرغان شکاری. (ناظم الاطباء). مهتر قوشچیان شاه چه قوش به معنی باز شکاری است و قوشچی یعنی مسؤول و دارندۀ باز شکاری سلطنتی. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شیرشکر

شیرشکر
قسمی از ابریشم، عطوفت و محبت و دوستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا