اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش
قطعه ای از شکر، آن چه مانند شکر شیرین باشد، زردالوی شیرین، قسمی شیرینی. طرز تهیه آن چنین است که مثلا پنج سیر روغن را داغ کرده به قدری آرد ریزند که مثل ترحلوا شود. آن وقت آن را کنار گذارند تا سرد گردد. سپس در میان سینی ریزند و خوب بمالند تا سفید شود و به عدد ده - دوازده سیر شکر را قوام آورند سپس آن را تکان دهند تا سفت و سرد شود. آن گاه آنها را مخلوط کنند و ته سینی را دارچین پاشیده و پهن کنند و یک سیر هم قند کوبیده روی آن پاشند
پاره ای از پوست حیوانات که کفش دوزان و آهنگران روی پا اندازند تا جامه شان چرکین نشود. پوست پاره ای که حدادان و کفشگران یا بعضی دیگر از پیشه وران روی زانوان خود اندازند و یا همچون پیش بندی بر کمر بندند، تکه ها و خرده های چرم که در دکان یا محل کفشگران فراهم می آید. پاره های چرم: روباهی هر شب ب خانه کفشگری درآمدی و چرم پاره ها بدزدیدی و بخوردی. (سندبادنامه ص 226). رجوع به چرم شود
پرخور. بسیار خور و خورنده. (ناظم الاطباء). مبطان. بطن. شکم بنده. شکم خوار. شکم پرست. شکم پرور. پرخوار. (یادداشت مؤلف) : ای کریمی که همه وقت ز خوان کرمت معده آز شکم خواره بلایی دارد. سلمان ساوجی (از انجمن آرا). ، گرسنه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شکم خوار شود
هریک قسمت از شصت قسمت قرآن در مجلدی که در ختم ها و مجالس ترحیم نهند و هریک از حاضرین یک پاره از آن را بخوانند و ثواب آن را نثار روح مرده کنند، و هریک از آنها رانصف یا نصف جزء قرآن نیز نامند. (یادداشت مؤلف)