معنی شان شان ایشان، آن ها مثلاً زمینشان، کتابشان،آن ها را، ایشان را مثلاً خوردمشان، دیدمشان،به آن ها مثلاً گفتمشانکندو، لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شانه، خلیّه، نخاریب النحلکار، حال، ارزش، اهمیت، قدر، مرتبه، شوکت تصویر شان فرهنگ فارسی عمید