جدول جو
جدول جو

معنی سرو سهی

سرو سهی
درخت سرو که دارای شاخ و بال راست باشد، سرو راست رسته
کنایه از معشوق خوش قد و بالا
در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال وگر سرو سهی را ساز دادی / سهی سروش به خون خط بازدادی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
تصویری از سرو سهی
تصویر سرو سهی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرو سهی

سرو سهی

سرو سهی
سرو، درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می روید. سرو آزاد، سروناز، زادسرو
سرو سهی
فرهنگ فارسی معین

سرو سهی

سرو سهی
نام لحن یازدهم از سی لحن باربد. (انجمن آرا) (برهان) (رشیدی) :
برزند نارو بر سرو سهی سرو سهی
برزند بلبل بر تارک گل قالوسی.
منوچهری.
نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی
نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه.
منوچهری.
گهی سرو سهی را ساز دادی
سهی سروش به خون خط بازدادی.
نظامی.
و رجوع به سرو شود
لغت نامه دهخدا

سرو کوهی

سرو کوهی
درختی خودرو و بلند با برگ های مرکب که پوست آن مصرف دارویی دارد
سرو کوهی
فرهنگ فارسی عمید

سرویسه

سرویسه
رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، آزفَنداک، سَویسِه، کَلکَم، قُزَح، آلیسا، تیراژی، تُرسِه، سَرگیس، رَخش، دُرونِه، ایرسا، قُوس و قَزَح، تَربَسِه، سِرکیس، سَدکیس، توبِه، نوسَه، نوس، آفَنداک، اِغلیسون، کَرکَم، آدیندِه، آژفَنداک، تویِه، شَدکیس، تربیسِه، نوشَه، تیراژِه
سرویسه
فرهنگ فارسی عمید

سرویسه

سرویسه
مصحف ’سدکیسه’. سدکیس. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). قوس قزح. (آنندراج) (برهان) :
چونکه ساقیش داشت بر کف دست
همه سرویسه گشت بام و سرا.
خسروی (از رشیدی).
رجوع به قوس قزح شود، مهره های سنگین. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا