منزل. مسکن. مقام. (فرهنگ فارسی معین). مزیدعلیه منزل بمعنی جای فرودآمدن: طاقتی کو که به سرمنزل جانان برسم ناتوان مورم و خود کی به سلیمان برسم. خاقانی. سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساربان فروکش کین ره کران ندارد. حافظ. گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش. حافظ. من به سرمنزل عنقا نه بخود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم. حافظ. - سرمنزل فنا، کنایه از دنیا. جهان. (فرهنگ فارسی معین)
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است