جدول جو
جدول جو

معنی ساز بادی

ساز بادی
سازی که با دمیدن در آن ها به صدا در می آیند مانند نی، قره نی، شیپور
تصویری از ساز بادی
تصویر ساز بادی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ساز بادی

ساز بادی

ساز بادی
آلت موسیقی از ذوات النفخ که با دمیدن نفس آدمی یا هوا نغمه کند. چون نی و شیپور و ارغنون. رجوع به ساز و ذوات النفخ شود
لغت نامه دهخدا

ساز دادن

ساز دادن
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
ساز دادن
فرهنگ فارسی عمید

ناز بازی

ناز بازی
ناز کردن: دلم خسته ناز تست ای نیازی که روزی نیاسایی او ناز بازی (عثمان مختاری)
فرهنگ لغت هوشیار

ساز دادن

ساز دادن
نواختن ساز، آماده ساختن، ابداع کردن، نظم و ترکیب دادن، آراستن
ساز دادن
فرهنگ فارسی معین

ساز دادن

ساز دادن
ساز بستن. ساز زدن. ساز پرداختن. ساز نواختن. (مجموعۀ مترادفات) :
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده.
صائب (از مترادفات).
، ساختن. آماده کردن: و حمامی نیکو در جنب خانه ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و ده دکان از یمین و یسار او ساز داد. (تاریخ جدید یزد) ، پرداختن. ابداع:
بهر نکته که خسروساز میداد
جوابش هم به نکته بازمیداد.
نظامی (خسرو و شیرین).
، آراستن:
سخن را به آهنگ شان ساز داد
جواب سزاوارشان باز داد.
نظامی.
، ساز دادن کاری را، راه انداختن. روبراه کردن. سامان دادن:
که یزدان من یوسفم بازداد
همه کارهای مرا ساز داد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
در حلقۀ خاصان مکش، این عام کالانعام را.
همام تبریزی
لغت نامه دهخدا