جدول جو
جدول جو

معنی زبان گیر

زبان گیر
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
تصویری از زبان گیر
تصویر زبان گیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زبان گیر

زبان گیر

زبان گیر
در این بیت نظامی بمعنی برملا، بر سر زبانها و فاش آمده:
آوازۀ عشقشان جهان گیر
آواز عتابشان زبان گیر.
نظامی (الحاقی)
لغت نامه دهخدا

زبان گیری

زبان گیری
تحقیق و بازپرسی از افراد دستگیر شده دربارۀ تعداد و ساز و برگ و نقشه های جنگی دشمن
فرهنگ فارسی عمید

زبان گیری

زبان گیری
یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. (آنندراج). گرفتن کسی از لشکر غنیم برای تحقیق از حال آنها. (فرهنگ نظام). کسی را از فوج دشمن بدست آوردن و استفسار حال فوج از وی نمودن. (ارمغان آصفی ج 2 ص 7). رجوع به زبان گیر و زبان گرفتن شود
لغت نامه دهخدا

زبان گیره

زبان گیره
از ادواتی است که در طب برای گرفتن و نگه داشتن زبان هنگام معاینه بکار میرود
لغت نامه دهخدا

زبانه گیر

زبانه گیر
گیرندۀ زبانه. خاموش کننده شعله، در این بیت مسعودسعد کنایت از بمراد شدن روزگار، خاموش گشتن فتنه ها آمده:
جهان بکام تو و کار و بار دولت تو
زبانه گیرتر از کارزار آتش و آب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا